شعر
باور
میان دوکتفم؛
خنجرستان!
پشت دست هایم؛
داغ سیگار!
- بدرود شاعر!
این یعنی؛
من دیگر به کارش نمی آیم.
با لب خندی مضحک ودردآور
ودستی که تکان می دهم
یعنی؛
بخشیدمت نارفیق!
- درود برتوشاعرم،
عزیزم!
این یعنی؛
دوباره،
تیپا خورده،
پروبالش زخمی ست
ودلش شکسته!
ومن؟
هم چنان؛
جسورانه می بخشم
واحمقانه باورمی کنم!
منوچهرزال پور، تهران، 15بهمن92
+ نوشته شده در یکشنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۳ ساعت 1:35 توسط منوچهر زال پور
|
از خودم تا شقایق وبعد...